کتاب خشم و هیاهو

اثر ویلیام فاکنر از انتشارات نگاه - مترجم: بهمن شعله ور-داستان زندگی خانوادگی

صدا و خشم تراژدی خانواده کامپسون است، که شامل برخی از شخصیت های قابل توجه ترین یادداشت ها در ادبیات: کادی زیبا و سرکش؛ منچیلد بنجی؛ خالی از سکنه، Quentin روانپزشکی؛ جیسون، بدبینی وحشیانه؛ و Dilsey، خدمتکار سیاه آنها. زندگی آنها تقسیم شده و مشتق شده از تاریخ و میراث، صداهای شخصیت و اقدامات برای ایجاد آنچه که مسلما شاهکار فاکنر و یکی از بزرگترین رمان های قرن بیستم است.


خرید کتاب خشم و هیاهو
جستجوی کتاب خشم و هیاهو در گودریدز

معرفی کتاب خشم و هیاهو از نگاه کاربران
«زندگى سايه متحركى بيش نيست؛ بازيگر بيچاره اى ست كه لحظه اى با طمطراق بر روى صحنه مى خرامد و بعد ديگر خبرى از او نيست؛ يا داستانى است كه سفيهى نقل مى كند: پر از @خشم و هياهو@، ولى مفهومى ندارد.»

ويليام شكسپير
مكبث، پرده ٥، صحنه ٥

وقتى مكبث از مرگ همسرش خبر دار مى شود، با ناله سطرهاى فوق را به زبان مى آورد، كه مى تواند سرنخى باشد به معناى رمان خشم و هياهو، اثر ويليام فاكنر.

بى ترديد فاكنر با اين انديشه كه @زندگى سايه اى بيش نيست@ بازى مى كند. واژه @سايه@ به طور مداوم در سراسر بخش مربوط به @كوئنتين@ ظاهر مى شود، و همچنين گه گاه در جاى جاى رمان به چشم مى خورد.

اين درونمايه كه زندگى سايه است، همچنين توسط فاكنر به كار گرفته شده تا ضمناً نشان دهد كه فعاليت هاى انسان امروزى در قياس با اعمال بزرگ مردان گذشته، تنها سايه ايست، و انسان امروزى تنها سايه اى از هستى است كه به شكلى ناقص ساخته و پرداخته شده و در نتيجه از پنجه در افكندن با مشكلات زندگى مدرن ناتوان است. انسان ناگزير به خودكشى است، همچنان كه كوئنتين، و به هنگام انجام اين عمل نابودگرانه، سايه خود را مى بيند كه از آب زير پايش بالا مى آيد. انسانى كه خود را نمى كشد، يا فردى مادّى گراست همچون @جيسن@ كه به چيزى جز پول بها نمى نهد، يا @سفيهى@ است همچون @بنجى@ كه نمى تواند چيزى جز سايه زندگى را ببيند.

اگر زندگى تنها @داستانى است كه سفيهى نقل مى كند@ پس به جاست كه بخش نخست داستان از ديدگاه بنجى عقب مانده سى و سه ساله روايت شود، چرا كه داستانى كه فاكنر روايت مى كند، به راستى پر از انواع خشم و هياهوست.



منبع:
https://www.cliffsnotes.com/literatur...

مشاهده لینک اصلی
انسان مساوی است با حاصل‌جمع بدبختی‌هایش. ممکن است گمان برند بدبختی عاقبت روزی خسته و بی‌اثر می‌شود، اما آن‌وقت خود زمان است که سرچشمهٔ بدبختی ما خواهد شد.

مشاهده لینک اصلی
ساعت تیک تاک، محرمانه و عمیق. این ممکن است پالس خشکی از خانه خود فرو می ریزد، بعد از مدتی گلویش را می شکند و پاک می شود و شش بار شلیک می شود. همانند باز شدن پنجم بتهوون، صدای ساعت اعلام داستان عذاب و ناامیدی می کند: سقوط خانه کامپسون، هنگامی که رهبران جامعه مدیون در جفرسون، می سی سی پی، اکنون از بین رفته و از نظر اخلاقی فاسد شده اند. فاکنر با توجه به اینکه سه نفر از اعضای قبیله کمپسون را به رسمیت می شناسد، این انحطاط را نشان می دهد: یک ادم سفیه و احمق، یک جوان انتحاری و یک مرد عاقلانه و بی نظیر، کارآفرین. به عنوان یک واسطه و نتیجه گیری، قسمت چهارم که توسط یکی از خدمتگزاران خانوادگی خانواده نوشته شده است، وجود دارد. این سبک به وضوح یادآور â € ~ جریان رویکرد وجدان به رمان مدرن پیشرو توسط پروست، جویس و ولف است. آنچه که فاکنر از همتایان اروپایی خود را جدا می کند، تصمیم من برای پی گیری نه اندیشه های روشنفکران و هنرمندان بسیار تحصیل شده است، بلکه از شخصیت های عادی است. به جای ارجاع به فرهنگ کلاسیک و رنسانس، او روشی تیره تر از روح ما، مردم را که توسط شیاطین های داخلی و نگرانی های کوچک عذاب می کشند، بررسی می کند. ممکن است بخش جدی تر در داستان باشد، اما پس از پایان تمام رمان، من فکر می کنم که می فهمم چرا فاکنر بنی را به عنوان اولین راوی انتخاب کرده است. او عجیب و غریب است، اما در شیوه ای منحصر به فرد از نگاه کردن به جهان، و در شورش بدون سخن خود در کارت های او توسط سرنوشت، او ممکن است صادقانه ترین از Compsons. او نیازهای ساده ای دارد و هنگامی که از او دور می شود، مانند یک کودک نوپا می سوزاند: در حوض خانه چمن زد، برای تماشای آتش سوزی، و خواهرش Caddy نزدیک او. سپس بن بار دیگر، ناامید و طولانی شد. هیچی نبود. فقط صدا ممکن است تمام وقت و بی عدالتی و غم و اندوه برای یک لحظه توسط اتصال از سیارات تبدیل شده است. سرخوردگی وی یک موضوع مکرر در سراسر رمان است، جمع بندی تیره ای از کل شرایط انسانی که هدف آن پایان دادن به مرگ و غم است، و توضیح می دهد که عنوان به دست آمده توسط فاکنر از بازی شکسپیر: زندگی، اما یک سایه راه رفتن، یک بازیکن ضعیف است و ساعت خود را بر روی صحنه می گذارد و پس از آن دیگر شنیده نمی شود: این داستان ایده آل است که پر از صدا و خشم است و چیزی را نشان نمی دهد. من می دانم که بسیاری از خوانندگان ممکن است توسط بنجی و چشم انداز ناهموار خود را کنار بگذارند، اما من عاشق پازل هستند، و من آن را جذاب به تلاش برای ساخت یک تصویر منسجم از قطعات شکسته او به من ارائه شده است. کلیدی که بخشش را باز می کند این واقعیت است که بنجی در \"زندگی\" زندگی می کند، او بین گذشته، حال و آینده، بین جهان بیداری و رویاهایش تمایزی نمی گذارد. او از دوران کودکی به سن متوسط ​​خود از یک خط به بعد به عقب و جلو می رود، او می بیند و دیگر اعضای خانواده را که در اطراف او حرکت می کند، می بیند، اما او اقدامات خود را منطقی نمی کند. من به سادگی پیروی های عاطفی و اشکالاتش از واقعیت را دنبال کردم، اعتماد به بسیاری از منتقدان و خوانندگان دیگر که این رمان را به عنوان یکی از بهترین نوشته های قرن بیست و یکم رأی می دهند. من اکنون در حال تبدیل شدن هستم، و توصیه من فقط برای صبر نیست، بلکه برای خوانش های متعدد نیز می باشد، همانطور که به بخش های قبلی باز می گردد، بسیاری از رمز و رازهایی را که حوادث شاهد بنجی در این بخش اول هستند را مشخص می کند. بخش دوم توسط Quentin، هوشمندانه ترین خانواده خانواده است که به هزینه هاروارد فرستاده شده است، نقل شده است. او نزدیکتر به چیزی است که من از جریان جریان اصلی شخصیت وجدان انتظار داشتم، با تخیل زنده، پس زمینه غنی فرهنگی و بیان زیبا. او باعث می شود که من بخواهم آثار شاعرانه فاکنر را با عباراتی مانند این، مراجعه به زمان و ماهیت مخرب آن بررسی کنم. من به شما آرامگاه امید و آرزو را داده ام. [...] من آن را به شما نمیدهم که شما ممکن است زمان را به خاطر بسپارید، اما ممکن است آن را برای یک لحظه فراموش کنید و تمام نفس خود را صرف نکنید تا آن را فتح کنید. از آنجا که هیچ جنگی به دست نیامده است، او گفت: آنها حتی مبارزه نمی کنند. این حوزه تنها به مردم خود را به حماقت و ناامیدی نشان می دهد و پیروزی یک توهم فلاسفه و احمق ها است. ما برای دیدار با کونتین به عنوان او در حال آماده شدن برای خداحافظی به جهان هستیم. زندگی ثابت کرده است که سخت به مهره برای ترک برای او، و او آماده است تا در حوله پرتاب. Elegy او ما را در پیاده روی طولانی مدت از طریق کوچه ها و پارک ها در محوطه دانشجویی، در داخل ذهن مضطرب خود قفل می کند، تلاش می کند تا با خویش خواهر کاددی، با گرایش های همجنسگرایان، با یک کد خشن و قدیم جنوبی افتخار، با فساد او حتی در گل های زیبا را می بیند. و من نگاه می کنم و می بینم که استخوان های زمزمه و آب های عمیق مانند باد، مانند سقف باد، و بعد از مدت طولانی آنها حتی نمی توانند استخوان ها را بر شن و ماسه تنهایی و مصنوعی تشخیص دهند. او تصمیم خود را برای توضیح و یا توجیه نمی کند. به هیچ وجه او برای بنجی به هیچ وجه احساسی نیست، اما فریاد های کونتین سکوت می کنند و تمام دوستانش را نادیده می گیرند. تم تکراری او موسیقی نیست، اما بوی فراگیر از شب های تابستان، فرومون هر دو ...

مشاهده لینک اصلی
این کتاب واقعا من را برای آن کار کرد - من باید آن را سه بار بخوانم تا بتوانم بفهمم که چطور در مورد آن صحبت کردیم. من آن را در کالج خواندم. من کاملا از دست دادم بله، من تمام چیزهای جریان آگاهی را درک می کنم، من - اما این را می خوانم: @ چطور f @ k؟ @ من خیلی بدبخت بودم که تست را بر روی این کتاب تحسین کنم، من رفتم و کلیف را گرفتم یادداشت بر روی آن. من خواندن کلیف یادداشت ها و به معنای واقعی کلمه به پوشش برگردید برای اطمینان از شناسه یادداشت های درست کردم. منظورم این است که من آنها را خوانده ام و از خودم پرسیدم: @ چه ف @ ک؟ آیا این همان کتابی است که من خوانده ام؟ من چند سال پس از فارغ التحصیلی سعی کردم آن را بخوانم، چون فقط نمی خواستم این کتاب را شکست دهم. هنوز هم نمی دانستم که چه اتفاقی افتاده است. چند سال پیش کتاب های صوتی را در کتابخانه گذاشتم و به این موضوع رسیدم. من فکر کردم، شاید، شاید شاید، لعنتی، این بار آن را دریافت کنید. از آنجا که من متوجه شدم که گاهی اوقات من فقط خیلی سریع خواندم، و کتاب های صوتی من را آرام می کند - شما در رحمت خوانندگان هستید؛ شما نمیتوانید از آن استفاده کنید و در نهایت با نسخه صوتی این کتاب را نهایی کردم. من می توانم جلوه ای از آنچه فاکنر سعی در انجام آن داشت، را ببینم، اما هنوز از من خسته شده است. چرا؟ از آنجا که من فکر می کنم که نقطه ی یک کتاب ارتباط برقرار کردن است، ایده یا عاطفه یا تجربه را به اشتراک بگذارد. نکته ای نیست که برخی از تمرینات خودآموزی پیچیده درaint من منحصر به فرد و عمیق نیست. @ من می دانم که همه این ایده را ندارند - آنها در مورد مرزهای نوشتن، بررسی سبک های جدید، yada yada yada صحبت می کنند. @ هر چه. اما برای من - لعنتی، من احمق نیستم من با افتخارات فارغ التحصیل شدم، به یک دانشکده معتبر در یک بورس تحصیلی افتخار می رفتم، به انگلیس تحصیل کردم، و بسیاری از کتاب هایی را که دیگران خوانده ام، خوانده ام، خوانده ام. @ من بعضی از شاگردانی نیستم که فقط کتاب های سوپرمارکت را می خواند. و اگر یک کتاب به این صورت غیرقابل دسترس باشد، یک فارغ التحصیل کالج، نویسنده و خواننده اختصاصی آن نمی تواند بدون سه خواندن - و سپس به جهنم با آن. برای من، این کتاب شکست و غم و اندوه از آنچه که واقعا به نظر می رسد، کتاب است. نظر من این است. مسافت پیموده شده شما ممکن است متفاوت باشد

مشاهده لینک اصلی
من از این به همان اندازه که انتظار داشتم لذت بردم. من در تصورات اندیشه در زبان عجیب و غریب بود و احساس برخی از درد و رنج ناخوشایند افراد در تاریخ خانواده خود را. من چیزی را از داستان به دست آوردم، به عنوان نوعی از مظهر جنوب در تلاش برای برانگیختن نژادپرستی، جنس گرایی، و طبقاتی با مدرنیته بین دو جنگ جهانی است. فاکنر مدتها پیش با داستانهای کوتاه فاکنر با «داستانهای کوتاه» آشنا شد و اخیرا توسط زبان و ذهنهای متعصب «آسبالوم ابسالوم» غرق شده و از بین رفته است. با این وجود این یکی از آن ها احساسات من را تحمل نمی کند و یا تقریبا به همان ترتیب با افسردگی های ذهنی همراهی می کند، درس هایی در مورد متامورفوزی آگاهی جنوب، هنوز هم با من تیره است. ما در اینجا به یک هماهنگی چهار بخش از یک خانواده اشرافی که در 20 سالگی در میسیسیپی روستایی می افتیم، درمان می شود. ما از طریق ذهن سه خواهر و برادر خواهر و برادر خانواده کامپسون پرواز می کنیم و سپس مراقبت می کنیم و سپس به دیدگاه های دیگران مانند بندگان خود آزاد می شود. من ابتدا با دیدگاه انحصاری اما جالب توجه بنجی، 33 ساله با ذهن پنج ساله، لذت ساده اش، احساسات زنده، خم شدن زمان و ناامیدی های مکرر که او را به زحمت انداخت، مبارزه کرد. بعد ما در جهان کوئنتین، دانش آموز آزاد در هاروارد، که به جنون و ناامیدی رفته، سفر می کنیم. من زبان زبان خود را از تقلید و اسرار تاریک که در خاطراتش شکوفا شد، دوست داشتم. جیسون، نژادپرست و ناخودآگاه عصبانی است که به عنوان یک شهروند در وضعیت نزولی از کمک به مدیریت فروشگاه سخت افزاری، در کنار گذاشتن بقایای گیاهان خانوادگی، مادرش و مادرش بیمار، و بازی در بازار بورس با هر پولی که او می تواند پنهان کند یا سنجاب کند. در پایان ما دیدگاه های خاموش از کمک سیاه، که همراه با این خانواده هستند، وضعیت و چشم انداز آنها کمی متفاوت از بردگان است. بنابراین بسیاری از نگرانی های سه خواهر و برادر مربوط به احساسات و خاطرات خود را در مورد Caddy، خواهر که به رفتار نوجوانان وحشی و فراموشی فرار می کند. اگر شما مثل من هستید، با گرفتن تنها بخش هایی از دانش بازتابی از ذهن و زندگی خود، ناامید خواهید شد؛ زیرا او همان کسی است که شورش او بیشتر احتمال دارد الگوهای التفات را شکست دهد. او تنها کسی است که در مورد بنجی حقیقتا مورد توجه قرار گرفته است، و عشق او به دنیای او، او را با یک خاطره دوران کودکی همراه می کند که «مثل درختان بوی می دهد». کونتین در دوران کودکی کاددی بود، اما او نمیتواند از دست بردن بی گناه سالخورده اش یا ناکامی او در دفاع از افتخار او با کادوی بزرگتر، دالتون جیمز، که از او استفاده می کند، دست یابد. او همه چیز را برای او احساس می کند. در مورد جیسون، در تلاش های او برای کنترل او با کنترل های خشونت آمیز، او را شکست داده و در همان وضعیت بعد از آنکه دخترش در مراقبت از خانواده در مزرعه به سر می برد، شکست می خورد. نقطه عطفی برای من این بود که نمایشنامه ای از تفکر Quentin و استعاره های پشت سرشان بود. مانند نگرانی او در مورد زمان به دام افتاده و تلاش او برای فرار از آن با دست گرفتن ساعت خود، با زنگ های کلیسا شکست خورد. من توجه مستمر به سایه ها را به عنوان ابعاد دیگری در واقعیت یا توهمات تحریف شده مانند غار افلاطون دوست داشتم. و او بوسیله بوی ماهجنبش، که با اوج لذت های او در حال ظهور برای کاددی روبرو می شود، غافلگیر شده است. اگر عناصر داستان و داستان، به اندازه کافی برای دنبال کردن این کتاب به نظر برسند، فقط ببینید آیا این نمونه های نوشتاری ذهن شما را تغییر می دهد یا خیر. در اینجا خاطرات Quentin از ردیابی او در جنگل پس از او یک بار از او لغزش می شنود: من تپه در آن خلاء کریکت ها مانند نفس سفر در سراسر آینه که در آب دروغ گفتن در سر او در شن و ماسه عاری از آب در حال رشد در بطن او بود نور کمی در آب وجود دارد دامن او نیمه اشباع flopped در امتداد فلنج خود را به حرکت آب در رینگ آسان است که هیچ جا خود را از جنبش خود تجدید خود من ایستاده بود در بانک من می توانم بوی خوک شکاف آب به نظر می رسید هوا با چاشنی غلیظ و با تکان دادن از کریکت مواد تشکیل دهنده شما می توانید بر روی گوشت احساس می کنید ... | کاددی دان Caddyit معتاد انجام هر گونه خوب به شما نمی دانم آن را معتبر به من اجازه مانیکور دست و پا چلفتی drizzled و من می توانم بشنوم کریکت ها در حال تماشای ما در یک دایره ای که حرکت کرد پشت سر من حرکت کرد به سمت درختی که به خانه بازگردانده ای که نیازمندش بودی رفتی رفتی و رفتی برگشتی به خانه که خوابیده ناامیدی entenâ € ™ ثانیه بسیار مهم است او به رهبری تصور کنید که خود را غرق با آهن در جیب خود، نام Caddyâ € ™ ثانیه نقض صفر زنگ در ذهن او: اگر همه چیز خود را به پایان رسید. هیچ کس دیگری جز او و من نیست. اگر ما می توانستیم کاری انجام دهیم که بسیار ناراحت کننده بود، به جز اینکه ما از جهنم فرار کردیم. من متهم به تجاوز جنسی کردم گفت پدر پدر من بود آن را دالتون جیمز نبود. و هنگامی که او را دالتون امز قرار داد. دالتون امز دالتون امز وقتی دستش را در دستم گذاشتم، ندیدم. چرا اینکارو نمیکردم؟ او آنجا خواهد بود و می خواهد و من ...

مشاهده لینک اصلی
تصاویر ... من آنها را می بینم. آنها زیبا هستند، اما من ... تصاویر ... کسی می رود. او چه کار می کند؟ ... این تصاویر، آنها چه معنی دارند؟ ... او دوباره می رود ... و سپس، همانطور که شما به اندازه کافی اشتباه گرفته اید، در قسمت دوم The Sound and Fury، روایت است توسط کوانتین، یک روایتگر سریع، اما تقریبا غیر قابل اعتماد از راوی گرفته شده از قبل گرفته شده است. او برادر تحصیلکرده هاروارد است که تا حدودی گیج شده اما گیج شده است، که به ایده آل های جنوبی چسبیده است. او در مورد مبارزه خود برای پرورش فضیلت های خواهر محبوب خود بسیار پرشور است که شاید آن چیزی باشد که واقعا آن را نابود می کند. همانطور که احساس می کنید که یاتاقان خود را می گیرید، مجددا خاموش شد! جیسون. برنده نان خانواده بدون مزخرف ناراضی پول بیش از آرمان ها. راه خود و یا بزرگراه است. علاوه بر افزودنی های مبهمی ازMiss Quentin، @ این بخش - همانطور که آن را درهم و برهم زده است - ساده ترین پیروی است .... پس فاکنر دوباره آن را دوباره فعال می کند. دیلسی، سربازان سیاه پوست، مخالف قوی با افرادی است که برای سفیدپوستان کار می کند. در حالی که آنها و شیوه زندگی خود را در اواخر 1800s / اوایل 1900s میسیسیپی سقوط از هم جدا، او سنگ جامد است. از طریق صدای او، در این بخش نهایی، ما داستان را از منظر دیگری می بینیم، که کمک می کند تا برخی از قطعات را به این داستان پیچیده پر کند. ویلیام فاکنر یک شیطان شکل دهنده یک نویسنده است. قلم او باعث می شود حفره های غیر قابل نفوذ زبان و طرح، و اینکه آیا شما تا به حال از باتلاق labyrinthine خود را ظاهر می شود یا نه تقریبا به طور کامل به شما است. تعداد کمی از خطوط عمودی پیدا خواهد شد و شما احتمالا به راحتی می توانید از دست دادن یک توصیفی نامناسب طولانی در هنرمندان جنوبی با طعم ریختن ملاس و عرق نقاشی کنید. این فاکنر بهترین است. برای ساخت یک داستان چهار بار از منابع متفاوتی گفته شده است - تقریبا غیرممکن است به دنبال آن بروید و انتظار داشته باشید که خواننده ریشه در صفحه داشته باشد، شاهکار باور نکردنی است. در پایان شما مطمئنید که فقط شاهد جادوی سیاه و سفید هستید.

مشاهده لینک اصلی
â € œCaddy مانند درختان بوی .â € یک فیلم bollywood Gujarish در مورد یک جادوگر سابق که با تصادف با تصادف و در حال حاضر در معرض فلج از گردن برای چندین سال وجود دارد. سرانجام او درخواست اصلاح قانون را می کند تا قانونا را قانونی کند تا بتواند خودش را بکشد. در یک صحنه هنگامی که از او خواسته می شود که آیا او مایل به چیزی است قبل از صدور حکم می گوید؛ او می گوید که می خواهد یک ترفند جادویی به دادگاه بدهد. هنگامی که اجازه داده می شود، دستیار او یک جعبه را به ارمغان می آورد. جادوگر وکیل دولت را به داوطلب دعوت می کند، قاضی وکیل را برای انجام این کار سفارش می دهد. جادوگر از وکیل درخواست می کند تا در جعبه بنشیند و دستیار او درب را بر روی او قفل می کند. چند لحظه منتظر می مانند - به عنوان مردم انتظار دارند که شعبده باز چیزی را انجام دهند. او فقط آرام می نشیند، تا زمانی که وکیل شروع به فریاد از داخل جعبه کند. جادوگر شروع به صحبت در مورد برخی از موضوع تصادفی (آب و هوا) و در نتیجه بیشتر وحشت زده وکیل. پس از چند دقیقه، جادوگر سیگنال به دستیار به اجازه وکیل اجازه دهید. @ آیا شما احمق هستید؟ وکلا می گویند، به شدت تنفس، پس از خارج شدن از جعبه، @ آن بود در داخل تاریکی بود، من نمی توانستم چیزی را ببینم، من نمی توانستم تنفس کنم .. @ شعبده باز پاسخ آرام، @ این است که زندگی من شده است مثل سالها. دو دقیقه و شما می خواستید @ این چیزی است که خواندن داستان بنایینز مانند است. فاکنر یک کار باور نکردنی را انجام می دهد که ما را در مغز یک فریبنده قرار می دهد. شانس خوبی وجود دارد که احساس نا امیدی می کنید - من انجام دادم. شما ممکن است فکر کنید این است که چگونه کتاب عنوان - فالکنر باعث صداهای تصادفی، شما خشمگین هستید. شما در اینترنت بررسی می کنید و متوجه می شوید که این در واقع از نقل قول مکبث گرفته شده است. Lifes اما یک سایه راه رفتن، بازیکن ضعیف است که ایستاده و ساعت خود را بر روی صحنه می کند و بعد از آن شنیده نمی شود: این یک داستان است که توسط یک ادم سفیهدار پر از صدا و خشم، علامت گذاری چیزی است. شما ممکن است واقعا می خواهید به کشتن نویسنده اما از شما یاد می شود او در حال حاضر مرده است. شما به ویکیپدیا نگاه کنید تا علت مرگ او را بیابید و از این که کاملا به دلایل طبیعی درگذشت، تعجب کنید. ... اما واقعا این نکته است. حالا شما می دانید که چگونه بنجامین احساس می کند - او نمی تواند تمایز بین flashbacks و حال حاضر و او احتمالا از synesthesia رنج می برد بدون دانستن چیزی در مورد آن. حتی این که Caddies عطر را پوشید، او را گریه کرد زیرا او نمی توانست بوی عطر را با او بسپارد - او همیشه باید بوی آن را بسپارد - درختان را دوست دارد. و او حتی چیزی در مورد خدایان نمی داند و یا او نیز لعنت آنها .... البته، شما قرار است که این را حدس بزنید خودتان. فاکنر قصد ندارد شما را با تمام این موارد به شما بگوید هوش خود را شک می دهد. شانس خوبی نیست که از بخش اول آن را درک کنید، اما این نکته است. بعد از پایان دادن به کتاب، ممکن است بخواهید دوباره آن را بخوانید - به درستی آن را درک کنید. این یکی از بهترین چیزهایی است که Ive خوانده شده است. در حال حاضر در مورد سردرگمی صحبت می کنید، کاراکترهای زیادی وجود دارند که هرگز معرفی نمی شوند (به جز در انتهای تکمیل) و فقط به شما پرتاب می شود؛ شخصیت های مختلف دارای نام های مشابه و همچنین کاراکتر هایی با نام های متعدد و غیره وجود دارد که حداقل برای بخش اول توجیه شده است. با این وجود سردرگمی ناعادلانه نیز وجود دارد - هنگامی که به بخش دوم بروید؛ شما ممکن است تعجب کنید که چگونه بنجی، راوی در هاروارد است. او نمی خواهد - این فقط تغییر ریاست ما از رؤیای است که تا آنجا که به نظر می رسد، نیست. من نمی فهمم چرا فاکنر احساس کرد که باید تغییر را اعلام کند، مثلا، با دادن نام راوی در عنوان. این اتفاق دوباره در بخش سوم اتفاق می افتد، اما تا آن زمان، شما تا حدودی به فاکنر ها فریب خورده اید. مطمئنا او همواره شما را متقاعد خواهد کرد با آوردن یک شخصیت مرده - و با آن، با تغییر جنسیت ... اما به یاد داشته باشید او در حال حاضر مرده است. شما نمیتوانید کاری انجام دهید تا انتقام خودتان را بگیرد. با دیدن سه راوی مختلف در سه بخش، شما می خواهید به سرعت راوی را در بخش چهارم شناسایی کنید. مطمئنا فاکنر دوباره شما را ضرب و شتم خواهد داد؛ زیرا این بار، روایتگر جز خدا نیست. برو حدس بزن! هر بخش متوالی آسان تر از آخرین و همچنین خسته کننده تر است. دومین در مقایسه با نخستین، ساده تر است، اما راوی Quentien معتقد است که او فانتزی یا یادآوری است. همچنین گاهی اوقات می توانید تمام صفحات را بدون استفاده از نشانه های نقطه گذاری از هر نوع (حتی Benjy نسبت به آن بهتر بود) ادامه دهید. دو قسمت آخر کاملا مستقیم هستند اما در مورد آنها هیچ چیز خوبی ندارد. سالها پس از انتشار این رمان، فاکنر خلق کرد و به اندازه کافی خوب بود تا یک آپاندیس ارائه دهد (بیشتر از یک راهنمای شخصیت)، دانستن آنچه نوشته شده است، تنها بخش هایی از داستان است - در هر زمانی که احساس می کنید کتاب را ترک کرده اید، ممکن است بخواهید چک کنید خواندن آن در پایان احساس می کند خواندن پاسخ به یک پازل پس از تلاش خود را برای حل آن. \"من ساعت من را از دست داد و گوش دادن به آن را کلیک کنید دور، نه دانستن آن نمی تواند حتی دروغ

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب خشم و هیاهو


 کتاب در آغوش آب
 کتاب شوهر عزیزم
 کتاب سرپناه
 کتاب چطور از یک مادربزرگ مراقبت کنیم ؟
 کتاب تو مامانمی
 کتاب چطور یک مامان را بزرگ کنیم